زلزله

وای بچه ها سلام

خداییش این زلزله خیلی ترسناک بودا    وای آخر وحشت بود   من که کرک و پرم ریخت هر کی بگه نترسیدم دروغ میگه وای من بدبخت تا ساعت ۴ صبح بیدار بودم (چون اصلا خوابم نمیبرد!!!)   بعدش تازه رفتم بخوابم که یهویی دیدم تختم داره میلرزه وای توی خواب و بیداری بودم که پریدم رفتم بیرون وای فکرشو بکن تو سیم ثانیه رفتم تو حیاط بعدش دیدم نه بابا خبری نیست    اولش فکر کردم خواب دیدم بعدش دیدم نه بابا تمام چراغای خونه ها روشنه    وااااااااااای چه حالی داد خداییش من که اشکم در اومد شماهارو نمیدونم

نظر بدین ببینم واقعا چه حالی داشتین اون لحظه    باشه؟؟
الانم خوابم نمیبره نمیدونم چیکار کنم! خب بی خی

من برم بابای

نظرات 3 + ارسال نظر
سارا پنج‌شنبه 11 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 03:55 ب.ظ http://fereshtekoochooloo0.blogfa.com

سارا پنج‌شنبه 11 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 03:59 ب.ظ

سلام . من نیدونم چرا نامه ی خالی سند کردم !!!

خودمم در عجبم . می دونم دل خوشی ازم نداری ینی

یه جورایی می خوای سر به تن بنده نباشه ولی با این حال

بازم اومدم با پررو ئی تمام نظر می دم

ببینم کی زلزله اومد ما خبر دار نشدیم ؟؟؟

مگه من خوابم اینقد سنگینه ؟؟؟ وای وای وای

باید یه فکری به حال خودم بکنم !!! ((:

ایس پنج‌شنبه 11 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 04:22 ب.ظ

سلام وای من مثلا ادعا می ومدم پسر شجام خیلی وحشتناک بود مخصوصا ۴ صبح اقا از اونجا که خونه ی ما عین اکواریومه یعنی همش شیشست یهو همه جا می لرزید چشام باز شد خدایی ترسیده بودم اما میخکوب شده بودم اصلا جم نخوردم بعد دیدم ساعت ۴ یادم اومد فردا جیمم پس حیف بود صبح زود بیدار شم گفتم فوقش به خواب ابدی میرم دیگه خلاصه ۵/۱۰ بیدار شدم اما واقعا لازمه ادما بعضی اوقات یه تلنگری بخورن خدایا ما رو ببخش

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد